عشق من  سید امیر علیعشق من سید امیر علی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
عشق من سید امیر حسینعشق من سید امیر حسین، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه سن داره

كودك من

15 ذي الحجه

 سيد امير علي عزيزم 6 سال پيش در 15 ذي الحجه در صبحي زيبا در اين ماه پر بركت و در روز ميلاد امام هادي ع ، حضور باشكوهت را در آغوش كشيدم...و چه زيباست مادر شدن با سيدي كوچك در 4 روز مانده به عيد غدير... سيد مادر عاشقانه دوستت دارم ...
5 شهريور 1397

پایان هفته و روستا

سلام عشقاي مامان  الان كه تابستونه ،معمولا آخر هفته ها ميريم روستا و شما دو تا تا ميتونين خاك بازي و ورجه وورجه ميكنين.خلاصه اينكه ديگه فضا آزاده برات جيغ و داد زدن و فضولي...خخخخ البته كه اونجا هم گاهي لجبازي ميكنين مثل تو خونه ولي خوب ديگه چيكار ميشه كرد....بايد منتظر بود تا كمي بزرگتر بشين و با هم كنار بياين ...الان كه سر هر اسباب بازي و خوردني و ...هر چي كه فكرشو بكنين با هم لجبازي ميكنين...دوستون دارم جوجه هاي فضول مامان   ...
15 مرداد 1397

امیر علی و کلاس فلوت

سلام امير علي جون.مدتي پيش كلاس بلز رو تو مهد گذروندي و چون هم خودت علاقه به ادامه موسيقي نشون ميدادي و هم مربيت گفت كه استعدادت  خوبه ، تصميم گرفتيم برات فلوت رو كه در ادامه اين روند هست ،ثبت نام كنيم .بعد فلوت، ساز تخصصي رو ميتوني انتخاب كني و اميدوارم كه در اين ضمينه و در تمام مراحل زندگيت موفق باشي گلم.      ...
15 مرداد 1397

به بهانه 1000 روزگي دومين ستاره زندگيم

سيد امير حسينم عزيز مادر،1000 روز از ورودت به زندگيمان ميگذرد.1000روز مادر بودن، 1000روز بوييدنت ، حس كردنت ، خندينت ، بزرگ شدنت  و در پس ان 1000روز دغدغه  و نگراني هاي مادرانه...و چقدر ميچربد خوشي داشتنت در برابر دغدغه هاي مادرانه من و چه بسا كه اين نگراني هاي نشأت گرفته از حس بهتر خواستن براي  توست... پس از گذشتن اين 1000 روز آنقدر شيرين زبان شده اي كه دل هر شنونده از شنيدن سخنانت و آهنگ كلامت آب ميشود ،چه رسد به دل من مادر... آنقدر بزرگ شده اي كه باور آن همه تغيير در ذهن مادرانه من نميگنجد ...و آنقدر فهميده كه باورش برايم مشكل است ...آخر تو كوچك پسر مني ، تو هماني كه در وجودم پروريدي و از شيره ي جانم نوشيدي ، تو را...
28 تير 1397

زندگي عجين شده با اينترنت

سلام عشقاي مامان  الان يه مدته كه تلگرام فيلتر شده.البته خيليا با فيلتر شكن و تلگرام طلايي مشكل رو حل كردن...اما من به دليل اينكه زياد وقت براي اين چيزا ندارم و دوست هم ندارم وقتم رو بيش از حد مجاز تو فضاي مجازي باشم ، دنبال رفع اين مشكل نرفتم و اين باعث شد كه نتونم وبلاگ شما رو كه قبلا خيلي با سرعت به روز رساني ميكردم به روز رساني كنم...اين بزگترين مشكل در نداشتن تلگرام برا منه... اين كه اين وبلاگ رو به روز رساني ميكنم و خاطراتتون رو توش ثبت ميكنم بهم حس خوبي ميده...انگار يه جورايي زمان رو تو لحظه متوقف ميكنم... اينجاست كه بايد اعتراف كنم كه زندگي ما تو اين دوران با اينترنت عجين شده حتي اگه بخواي زياد خودت رو وابسته نكني... ...
26 تير 1397

به بهانه 2000 روزگي

پسرم.امير علي ام  و در پس آن در 28 تير ماه 1000روزگي امير حسينم   زمان چون غنيمتي در دستانمان ولي چون ماهي لغزان و گردان با آهنگي آرام و ريتمي تند ، با پيچ و تابي كه چون گرداب ،عمرمان را به بالا برده و به اطراف پراكنده ميكند....چه با شتاب  مانند خواب و رويايي كودكانه ،صداي كودكي كه در باد ميخندد و صدايش در گوشم ميپيچد ، صداي گريه ي او كه از من آبنباتي را تقاضا ميكند...صدايش كه مادر خطابم ميكند را ميشنوم و ناگاه از آن دور ميشوم و وقتي چشمانم را ميگشايم ميبينم كه رويايي بيش نبوده...فصل كودكي را در بيداري ميجويم اما دريغ از اين عمر رفته... 2000روز از خوابهايم ميگذرد ،روزهايي كه با غم و شادي عجين گشته...روزه...
3 ارديبهشت 1397
1328 20 20 ادامه مطلب
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به كودك من می باشد