عشق من  سید امیر علیعشق من سید امیر علی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
عشق من سید امیر حسینعشق من سید امیر حسین، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

كودك من

مهد امير علي در فروردين به روايت تصوير

مهد امير علي در فروردين به روايت تصوير + چند عكس ديگه           اين جا مربوط به شمس العماره است كه يه شب با همكار بابايي رفيم شام اونجا                         ...
2 ارديبهشت 1397

يه ساعت ناب

سلام گل پسراي مامان . ديروز عصر باهم رفيم سالن و قرار شد برگشتنا با هم بريم پارك.خيلي وقتا فكر ميكنم بهتون ظلم ميكنم و براتون وقت نميزارم ...دلم ميخواد بيشتر از كودكيتون لذت ببرم.دوست دارم با هم بريم تو پارك و قدم بزنيم و شما دو تا ،رو چمنا بدويين و بازي كنين...دوست دارم شادي اين لحظات ناب كودكي رو باهاتون شريك بشم اما هميشه فرصت كمه و گرفتاري زياد...خلاصه كه ديروز رفتيم يه ساعتي باهم تو پارك و قدم زديم و كيك و آبميوه خورديم و تاب و سرسره سوار شدين... ديروز هوا عالي بود و پارك هم حسابي شلوغ بود .ان شاا... روزهاي آتي بتونم براي با هم بودنمون از اين برنامه ها داشته باشيم ...دوستون دارم بي نهايت خدايا اين شادياي كوچيك رو از ما نگير ...
2 ارديبهشت 1397

به بهانه 5 سال و 5 ماه و 5 روزگي سيد امير علي

امير علي عزيزم اين روزها ديدن تو شنيدن حرفهاي تو و لحظات با هم بودنمان مثل خواب و رويا ميگذرد.تو هر روز بزرگ و بزرگتر ميشوي و من گاهي با خودم ميانديشم كه كي بزرگ شدي ؟....كاش ميشد زمان را در حصار گرفت . كاش ميشد لحظات را ماندني كرد ...كاش كودكي كردنت را قابي طلايي ميگرفتم .كاش  كاش...  با اين همه آرزوي ديدن مردي تنومند و قوي بنيان ،مردي مهربان و آرام منش ،مردي كه حضورش در هر محفلي گره گشاي نشدنهاست ،مردي علي گونه را دارم .از كودكيت به اميد ديدن لحظات ناب جوانيت آرام ميگذرم ...ميگذرم تا اي كاش ها را لمس كنم... مرد كوچكم دوستت دارم بي وصف  امير حسين عزيزم كوچك پسرم ،هميشه كوچك پسري براي مادر ،هميشه دردا...
15 فروردين 1397

13 روز از فروردين 97

لحظه تحويل سال خونمون             روستا و خاك بازي در ايام عيد                                     روستاي ازميغان طبس (دوم و سوم عيد رفتيم طبس ،چشمه مرتضي علي و روستاي گردشگري ازميغان طبس)       خونه عزيز و سفره ي هفت سين                  سيد امير و علي و اداره مامان.نهم فروردين97  ...
13 فروردين 1397

هنرنمایی های امیر حسین😩

امير حسين عزيزم سلام يه روز كه مهمون داشتيم و من درگير مهمون داري بودم ،مداد شمعي رو كه از خونه بقيه آورده بودي رو برداشتي و اين نقاشي جنگل پريشان رو روي ديوار كشيدي  .دم عيدي اين هنر زيبات رو با كمي آب و جوش شيرين تميز كردم و از اين بابت اصلا پشيمون نيستي و بهم ميگي مامان :نگاشي كشيدم ... روي ديوار نبايد بكشم؟ ... توي دفتل بايد بكشم ؟ ... نه نه رو ديوال بكشم واقعا در برابر شيرين زبونيت ديگه جز تسليم شدن كاري نميتونم بكنم                   ...
21 اسفند 1396

روزهاي پاياني سال96

جشن پروزي مسابقات دهه فجر مامان خخخ   روز درختكاري 96                                                               يه عكس ديگه با لوح و كاپ مقام دوم مسابقات دهه فجر مامان                       جشنواره بومي و محلي   &nbs...
19 اسفند 1396

نقاشي با موضوع نماز براي اداره مامان

سلام عزيزكم بهت گفتم امير علي جان يه نقاشي راجع به نماز بكش تا ببرم واسه مسابقه ادارمون و خودت بدون راهنمايي من گفتي مامان يه خانم ميكشم با چادر گل گلي كه داره نماز ميخونه .منم گفتم آفرين پسرم بكش ببينم چيكار ميكني ... بعد اون نقاشي كه خانم موهاي بلندي داره و نماز ميخونه رو كشيدي با چادر گل گلي كه مثل شنل پوشيده.خيلي ذوق كردم .فكر نميكردم اينقدر از تو ذهن خودت زيبا بكشي .هميشه تصورم اين بود كه نقاشيت خيلي خوب نيست ،نه اينكه به خاطر داداشي زياد تو خونه نقاشي نميكشي و امير حسين با مدادا ديوار رو خط ميكشه و لج بازي ميكنه... خلاصه وقتي ديدم بعد كلي ذوق گفتم ماماني موهاي خانما تو نماز نبايد ديده بشه و تو گفتي واقعا...خخخخ....قربونت برم من ...
19 اسفند 1396

مهد سيد امير علي در اسفند ماه96

اينجا ميخواين سنگ رنگ كنين   اينجا سنگ بر ميدارين براي رنگ آميزي       اينجا بردنتون آزمايشگاه به قول خودتون چيزاي داخل بدن آدما رو نشونتون بدن         اينجا تولد دوستت هستش .قربون اون ژستت برم من     اين ساعت رو تو خونه كشيدي.زمان به 30ساعت در شبانه روز افزايش يافت خخخخخ         اينجا روز مهندس رفتين سازمان مهندسي تبريك بگين.مثل اينكه بانك صادرات هم يه نقشي داره اين وسط             اينجا تولد يكي ديگه از دوستاته   &...
11 اسفند 1396

بهمن 96 به روایت تصویر

نقاشي سيد امير علي براي كادو دادن به دوستش. همش اصرار داشتي كه فردا تولد دوستمه و ميخوام بهش كادو بدم و ساعت 11 و نيم شب اينو كشيدي.منم لول كردمش و دورش روبان زدم تا صبح ببري مهد.     يه روز تعطيل و خوردن نهار در رستوران پديده.ميخواستيم بريم روستا و امير علي روي لباس خونت لباس پوشيدي ،اينه كه شنبه و يكشنبه شدي خخخخ   يه شب بهمن ماهي و خوردن شام بيرون منزل.   عروسكارا رو باهم رديف كرديم       مهد سيد امير علي بهمن 96.           صبحانه رو تو پارك با دوستات خوردي...
2 اسفند 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به كودك من می باشد