رمضانی که گذشت

1393/5/6 8:26

نویسنده : مامان سيد امير علي و سيد امير حسين

639 بازدید

اشتراک گذاری

سلام پسرم

رمضان امسال هم گذشت .30روز توي گرمترين و طولاني ترين روزهاي سال هم اونقدر زود گذشت كه از باور اون فقط يه خاطره موند و بس.

برنامه هاي رمضان شما اينطوربود: هرروز صبح تا ظهر كه طبق روال گذشته خونه عزيز جون بودي. ظهرها اگه صبح خوابيده بودي كه ظهرا خواب تعطيل ؛ولي اگه صبح نخوابيده بودي كه ظهر مي خوابيدي.بعد بيدار شدن شروع ميكردي به بازي و بدو كردن و بالا رفتن از ميز و مبل و ... بعد هم همه لوازم سفره افطار رو ماماني تا لحظه آخر رو اوپن قرار ميداد تا از دست شما در امان باشه .بعد هم من و بابايي افطار ميكرديم و بين افطار كردن 10باري شما رو از روي ميز و مبل مياوردم پايين و بعد هم شما بطري آب رو ميخواستي و اينو بده و اونو بده ... ziba خلاصه تا سفره جمع مي شد . بعد هم شما هر شب حاضر ميشدي تا بريم دوره قرآن. تمام شبها با بابايي ميرفتي بالا جاي آقايون . البته خيلي پسر خوبي بودي و از روي پاي بابايي تكون نميخوردي (غير يكي دو شب ) .عاشق دوره قرآن بودي و عاشق آقا نماز (آقاي شيخ دوره). اگه 5 ، 10 ديقه اي هم ميومدي پايين همش ميخواستي بري بالا جاي آقا نماز.بابايي ميگه ميري رو پاي آقا ميشيني و رفيق 6 ايشون شدي...صلوات فرستادن رو تو اين ماه تو دوره قرآن ياد گرفتي .بعد ظهرا تو خونه همش يه اسباب بازي ميگيري جولو دهنت به جاي ميكروفن و توش قرآن به زبان خودت ميخوني و بعدش هم بلند صلوات ميفرستي. قربون پسر با ايمان و قرآن دوستم برم .قربون اون صلوات فرستادنت بشه ماماني... ziba

تا ديشب كه آخرين شب بود و دوره قرآن تمام شد...

خداوندا ، من بنده حقيردر اين رمضاني كه گذشت چشمم به دست غفور و بخشنده توست تا ببخشي گناهانم را و عطا كني الطافت را و صفا دهي دلم را به نور ايمان ، به قدري كه بعد وفات شرمسار نباشم كه بگويم شيعه علي بودم...الهي آمين