عشق من  سید امیر علیعشق من سید امیر علی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
عشق من سید امیر حسینعشق من سید امیر حسین، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

كودك من

زندگي عجين شده با اينترنت

سلام عشقاي مامان  الان يه مدته كه تلگرام فيلتر شده.البته خيليا با فيلتر شكن و تلگرام طلايي مشكل رو حل كردن...اما من به دليل اينكه زياد وقت براي اين چيزا ندارم و دوست هم ندارم وقتم رو بيش از حد مجاز تو فضاي مجازي باشم ، دنبال رفع اين مشكل نرفتم و اين باعث شد كه نتونم وبلاگ شما رو كه قبلا خيلي با سرعت به روز رساني ميكردم به روز رساني كنم...اين بزگترين مشكل در نداشتن تلگرام برا منه... اين كه اين وبلاگ رو به روز رساني ميكنم و خاطراتتون رو توش ثبت ميكنم بهم حس خوبي ميده...انگار يه جورايي زمان رو تو لحظه متوقف ميكنم... اينجاست كه بايد اعتراف كنم كه زندگي ما تو اين دوران با اينترنت عجين شده حتي اگه بخواي زياد خودت رو وابسته نكني... ...
26 تير 1397

به بهانه 2000 روزگي

پسرم.امير علي ام  و در پس آن در 28 تير ماه 1000روزگي امير حسينم   زمان چون غنيمتي در دستانمان ولي چون ماهي لغزان و گردان با آهنگي آرام و ريتمي تند ، با پيچ و تابي كه چون گرداب ،عمرمان را به بالا برده و به اطراف پراكنده ميكند....چه با شتاب  مانند خواب و رويايي كودكانه ،صداي كودكي كه در باد ميخندد و صدايش در گوشم ميپيچد ، صداي گريه ي او كه از من آبنباتي را تقاضا ميكند...صدايش كه مادر خطابم ميكند را ميشنوم و ناگاه از آن دور ميشوم و وقتي چشمانم را ميگشايم ميبينم كه رويايي بيش نبوده...فصل كودكي را در بيداري ميجويم اما دريغ از اين عمر رفته... 2000روز از خوابهايم ميگذرد ،روزهايي كه با غم و شادي عجين گشته...روزه...
3 ارديبهشت 1397
1329 20 20 ادامه مطلب

مهد امير علي در فروردين به روايت تصوير

مهد امير علي در فروردين به روايت تصوير + چند عكس ديگه           اين جا مربوط به شمس العماره است كه يه شب با همكار بابايي رفيم شام اونجا                         ...
2 ارديبهشت 1397

يه ساعت ناب

سلام گل پسراي مامان . ديروز عصر باهم رفيم سالن و قرار شد برگشتنا با هم بريم پارك.خيلي وقتا فكر ميكنم بهتون ظلم ميكنم و براتون وقت نميزارم ...دلم ميخواد بيشتر از كودكيتون لذت ببرم.دوست دارم با هم بريم تو پارك و قدم بزنيم و شما دو تا ،رو چمنا بدويين و بازي كنين...دوست دارم شادي اين لحظات ناب كودكي رو باهاتون شريك بشم اما هميشه فرصت كمه و گرفتاري زياد...خلاصه كه ديروز رفتيم يه ساعتي باهم تو پارك و قدم زديم و كيك و آبميوه خورديم و تاب و سرسره سوار شدين... ديروز هوا عالي بود و پارك هم حسابي شلوغ بود .ان شاا... روزهاي آتي بتونم براي با هم بودنمون از اين برنامه ها داشته باشيم ...دوستون دارم بي نهايت خدايا اين شادياي كوچيك رو از ما نگير ...
2 ارديبهشت 1397

به بهانه 5 سال و 5 ماه و 5 روزگي سيد امير علي

امير علي عزيزم اين روزها ديدن تو شنيدن حرفهاي تو و لحظات با هم بودنمان مثل خواب و رويا ميگذرد.تو هر روز بزرگ و بزرگتر ميشوي و من گاهي با خودم ميانديشم كه كي بزرگ شدي ؟....كاش ميشد زمان را در حصار گرفت . كاش ميشد لحظات را ماندني كرد ...كاش كودكي كردنت را قابي طلايي ميگرفتم .كاش  كاش...  با اين همه آرزوي ديدن مردي تنومند و قوي بنيان ،مردي مهربان و آرام منش ،مردي كه حضورش در هر محفلي گره گشاي نشدنهاست ،مردي علي گونه را دارم .از كودكيت به اميد ديدن لحظات ناب جوانيت آرام ميگذرم ...ميگذرم تا اي كاش ها را لمس كنم... مرد كوچكم دوستت دارم بي وصف  امير حسين عزيزم كوچك پسرم ،هميشه كوچك پسري براي مادر ،هميشه دردا...
15 فروردين 1397

13 روز از فروردين 97

لحظه تحويل سال خونمون             روستا و خاك بازي در ايام عيد                                     روستاي ازميغان طبس (دوم و سوم عيد رفتيم طبس ،چشمه مرتضي علي و روستاي گردشگري ازميغان طبس)       خونه عزيز و سفره ي هفت سين                  سيد امير و علي و اداره مامان.نهم فروردين97  ...
13 فروردين 1397

هنرنمایی های امیر حسین😩

امير حسين عزيزم سلام يه روز كه مهمون داشتيم و من درگير مهمون داري بودم ،مداد شمعي رو كه از خونه بقيه آورده بودي رو برداشتي و اين نقاشي جنگل پريشان رو روي ديوار كشيدي  .دم عيدي اين هنر زيبات رو با كمي آب و جوش شيرين تميز كردم و از اين بابت اصلا پشيمون نيستي و بهم ميگي مامان :نگاشي كشيدم ... روي ديوار نبايد بكشم؟ ... توي دفتل بايد بكشم ؟ ... نه نه رو ديوال بكشم واقعا در برابر شيرين زبونيت ديگه جز تسليم شدن كاري نميتونم بكنم                   ...
21 اسفند 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به كودك من می باشد